دست نوازش
روزي در يك دهكده كوچك، معلم مدرسه از دانش آموزان سال اول خود خواست تا تصوير چيزي را كه نسبت به ان قدردان هستند را نقا شي كنند . او با خود فكر كرد كه اين بچه هاي فقير حتما تصاوير بوقلمون و يا ميز پر از غذا را نقاشي خواهند كرد، ولي وقتي(دا گلاس) نقاشي ساده كودكانه خود را تحويل داد، معلم شوكه شد!
او تصوير يك (( دست)) را كشيده بود، ولي اين دست چه كسي بود؟
بچه هاي كلاس هم مانند معلم از اين نقاشي مبهم، تعجب كردند! يكي از بچه ها گفت: من فكر مي كنم اين دست خداست كه به ما غذا مي رساند و يكي ديگر گفت: شايد اين دست كشا ورزي است كه گندم مي كارد و بوقلمون ها را پرورش مي دهد . هركس نظري مي داد تا اينكه معلم، بالاي سر دا گلاس رفت واز او پرسيد: اين دست چه كسي است، دا گلاس؟
داگلاس در حالي كه خجالت مي كشيد، اهسته جواب داد : (( خانم معلم، اين دست شما ست .))
معلم به ياد آورد از وقتي كه داگلاس پدر و مادرش را از دست داده بود، به بهانه هاي مختلف
نزد او مي آمد تا خانم معلم دست نوازشي بر سر او بكشد...
نظرات شما عزیزان:
|